every body, listen and repeat3

ساخت وبلاگ
608-توی تنهایی یک دشت بزرگ که مث غربت شب بی انتهاست :: در گلوی من ابر کوچکیست... در گلوی من ابر کوچکیست...انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم... آواز بلندی تو و کس نشنودَت بازبیرونی از این پرده تنگ شنوایی پیوندها سه شنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ ۰۲/۱۰/۲۶ every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 24 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1402 ساعت: 16:25

607- اسیر نبض نا هماهنگم... :: در گلوی من ابر کوچکیست... در گلوی من ابر کوچکیست...انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم... آواز بلندی تو و کس نشنودَت بازبیرونی از این پرده تنگ شنوایی پیوندها يكشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ ۰۲/۰۸/۰۷ every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 18:31

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 15:46

رمز پست ها، عدد توی عنوان است. انگلیسی

every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 15:46

604-چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت؟ :: در گلوی من ابر کوچکیست... در گلوی من ابر کوچکیست...انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم... آواز بلندی تو و کس نشنودَت بازبیرونی از این پرده تنگ شنوایی پیوندها جمعه, ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۲۹ ب.ظ ۰۱/۰۸/۱۳ every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 47 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 18:04

605-چشمای تو یک طرف، تموم دنیا یک طرف :: در گلوی من ابر کوچکیست... در گلوی من ابر کوچکیست...انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم... آواز بلندی تو و کس نشنودَت بازبیرونی از این پرده تنگ شنوایی پیوندها سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۳:۲۵ ق.ظ ۰۱/۰۹/۰۱ every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 18:04

599-هری پاتر و شورای حل اختلاف ۲ :: در گلوی من ابر کوچکیست... در گلوی من ابر کوچکیست...انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم... آواز بلندی تو و کس نشنودَت بازبیرونی از این پرده تنگ شنوایی پیوندها چهارشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۹ ب.ظ ۰۱/۰۴/۰۱ every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 64 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 21:02

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 112 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 21:02

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 121 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 21:02

چند شبه به اون عادت تا دم صب بیدار بودن برگشتم. با این تفاوت که دیگه صبم خابم نمیبره وحتا اگه مث دیشب ساعت ۵ بخابم ساعت ۹ بیدارم و هرکاری کنم دیگه نمیتونم بخابم. اینه که خیلی خسته ام کلن. مغزم ینی. نه فقط به خاطر نخابیدن. به خاطر همه چی. به خاطر این وضعیتی که همه توش گیر افتادیم. سه چار روز پیش تو کانالم نوشتم که میخام برای یه مدتی ننویسم دیگه. چون نمیدونستم اصن دیگه چی میشه نوشت اونجا. یا هرجا. میخاستم برم تو اکانت ویرگولم بنویسم ولی پسوردشو یادم نیومد و اون موقعم حوصله نداشتم بخام ایمیل چک کنم و پسورد جدید بدم. اینه که باز اومدم اینجا. فکرم نمیکردم کسی بخونه هنوز اینجا رو. چهارشنبه رفتم خرید برای خونه و تو فروشگاه کفرم در اومد از دست آقای جلویی و خانوم پشت سریم. آقای جلویی و خانومش سه ساعت تو صف بودن و یه چرخ پر پر خرید کرده بودن باز وایسادن تا دقیقن وقتی نوبت کارت کشیدن شد برن کیسه فریزر و شامپو بیارن به خریدشون اضافه کنن. از اون طرف خانم پشت سریمم هنوز من وسایلمو نچیده بودم چیز میزاشون ریخت رو نقاله! صندوق. واقعن نمیدونستم چی بهش بگم. پیرم بود. آخرش گفتم اجازه بدین اول من بچینم بعد اگر جا موند شما هم بچین. عجله نکنین اینجوری قاطی بشه با هم خریدامون. بعدم که من داشتم چیزامو جمع میکردم و هنوز تموم نشده بود اومد اون طرف وایساد و از زیر دست من کیسه پلاستیکی میکشید و باز میکرد برا خودش تا خریداشو بذاره! :/ خلاصه خرید کردم و اومدم خونه. همه رو در آوردم و اونایی که تو یخچال میرفت رو شستم و اومدم فاکتور رو نگا کنم ببینم چقد شده دیدم اصن فاکتورش خریدای من نیست :////// یه چیزایی رو نوشته بود که من اصن نخریده بودم. واقعن نمیدونم چرا. اول فک کردم فاکتور اشتبا شده ولی فیش صندوق رو ه every body, listen and repeat3...ادامه مطلب
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 10 خرداد 1401 ساعت: 22:06